jmمقاومت روز دوم _1 jmمقاومت روز سوم_7 روز اول_12jm _۱۱۲۸۴۷ copy _۱۱۴۱۵۴ copy روز سوم_4jm روز دوم _2jm روز اول_14jm روز دوم _5jm روز سوم_2jm روز دوم _7jm روز سوم_3jm 4_مقاومت copy روز سوم_11jm روز سوم_5jm روز سوم_12jm روز سوم_19jm روز سومjm روز سوم_6jm _5 copy
<
>

مرثیه ای برای سبزعلی اندرآبی که از میان گروهی رزمنده‌ی اندرآبی پیش از جلسه‌ی تاکتیکی به دوربین خیره شده است. در کنارش حبیب رحمان خان، فرمانده‌ی باصلابت نیروی مرکزی واکنش با چفیه‌ی قرمز که مهمان بود. دره ی پرند در پس زمینه و پنجشیر در دوردست

بسته به چالاکی قدم‌های فرد و مساعد بودن آب و هوا و وضعیت جاری جنگ، یک روز طول می‌کشد تا پیاده از اندرآب به مرز پنجشیر رسید، یعنی همان استان همسایه که در ارتفاعات افغانستان واقع است. این دو منطقه‌ی کوهستانی در بخشی از هندوکش به طول ۸۰۰ کیلومتر واقع‌اند که ادامه‌ی رشته کوه هیمالیاست؛ دو کلات بر سر هر قلدری که به نیت ظلم و چپاول قصد عبور از آسیای مرکزی را داشته مرگ باریده‌اند.

پس از سقوط کابل و بازگشت طالبان بر سر قدرت در پانزدهم آگوست سال ۲۰۲۱ میلادی، بدیهی بود که جبهه‌ی مقاومت دیگری علیه سیاست‌های سرکوب‌گر و قومی و تبعیض‌آمیزِ طالبان شکل بگیرد؛ طالبانی که غالب جمعیت‌شان پشتون هستند و حالا دوباره بر سر قدرت نشسته‌اند. در دهه‌ ی ۱۹۹۰، مقاومت در دست احمد شاه مسعود بود، رهبر افسانه‌ای ائتلاف شمال که در برابر سلطه‌ی طالبان که نود درصد کشور تحت سیطره‌شان بود ایستادگی کرد. در سال ۲۰۲۱ نوبت به فرزند آداب‌دان وی، احمد مسعود رسید که همچون پدرش اهل ادبیات فارسی است و دانش‌آموخته‌ی سه دانشگاه معتبر بریتانیایی منجمله آکادمی نظامی سَندهِرست. پس از خروج مفتضحانه‌ی آمریکا از فرودگاه کابل در آگوست گذشته، بیش از پیش روشن شد که طالبان نه تنها به هیچ وجه قصد تقسیم قدرت نداشتند بلکه مصمم به اجرای سیاست زمینِ سوخته در قبال دیگر اقوام همچون اقوام تاجیک و هزاره و ازبک بودند. ازین رو احمد مسعود رهبری جبهه مقاومت در برابر طالبان را بر عهده گرفت و به دنیا اعلام کرد که بار دیگر مبارزه با طالبان آغاز شده است.

ولی به نظر می‌رسد دنیا اعتنایی ندارد. آمریکا و ناتو، پس از بیست سال رفتارهای ناشیانه، برای خروج از افغانستان سر از پا نمی‌شناختند و تنها اندکی پس از آن بود که جنگ دیگری شروع شد، حمله‌ی روسیه به اوکراین که در نتیجه‌اش افغانستان از فهرست اولویت‌های همگی به کلی پاک شد.

استراتژی طالبان و آنها که در زمان ریاست جمهوری ترامپ در قطر با طالبان مذاکره کرده بودند باید رنگ عوض می‌کرد: بنا بود طالبان با رنگ و لعابی نو و مترقی در کابل ظاهر شوند. اما بسیاری از افغانستانی‌ها و تحلیل‌گرانی که با چنین رنگ عوض‌کردن‌هایی آشنا بودند، خوب می‌دانستند این چهره دوامی نخواهد داشت و کمی بعد قتل و انتقام‌جویی و سرکوب شدید زنان و پاکسازی قومیتی و جابجایی اجباری اقلیت‌ها از سر گرفته خواهد شد و ناگفته پیداست بار دیگر اقتصاد فرو خواهد پاشید.

تابستان که جای خود را به پاییز داد، شاهد بودم دوستانی گِردِ شیرینی کابل و قندهار جمع شدند تا به قُطر پوشه‌ی نمونه‌عکس‌هایشان بیفزایند و عده‌ای دیگر سخت مشغول خرید آثار عتیقه و چانه‌زنی بر سر قیمت‌ها با افغانستانی‌های به نیاز افتاده شدند و در آن حیص و بیص جبهه‌ی مقاومتِ تازه سازمان یافته- که در آن پاییز شکست سختی از طالبان خورده بود- در پایگاه‌های کوهستانی‌ سنگر گرفت به انتظار موقع مناسب.

ولی باقی دنیا- جامعه‌ی بین‌الملل که از هیاهوی رسانه خوراک می گیرد- از به رسمیت شناختن یک جبهه‌ی مقاومت واقعی سر باز زد و طالبان با کوفتن بر طبل تبلیغات وجود هر نزاع و درگیری‌ای را نفی کردند. با شروع زمستانی سخت و عدم توانایی یا شاید بی‌میلی روزنامه‌نگاران خارجی برای صعود به هندوکش و ثبت و ضبط این مقاومت، داستان ساختگی طالبان که پنجشیر و مناطق همسایه را زیر سایه برده بود، جلوه‌ای واقعی‌تر یافت.

اما آنها زیر سایه نرفتند. مردانی مثل خیرمحمد خیرخواه، قومندانِ عمومی جبهه ی اندرآب که درارتش دولت اشرف غنی، رئیس‌جمهور پیشین افغانستان، سمتی برابر با یک ژنرال داشته، کمی پیش از سقوط کابل متوجه شد بوی خوشی از اوضاع شنیده نمی‌شود و تصمیم گرفت آستین‌هایش را بالا بزند. خیرخواه در یک روز بهاری در پناهگاه کوهستانی‌اش، شاهنامه به دست، از آخرین روزهای خدمتش در ارتش یعنی ماه ژوئیه‌ی ۲۰۲۱ گفت. وقتی در شرف فتح یکی از قلمروهای مهم طالبان در بلخ بود، بی‌مقدمه و بی‌جهت به کابل احضار شد. پس از روزهای انتظار دستوراتی دریافت کرد که برمبنای آن تمامی سربازان تحت فرمانش از اختیارش خارج شدند. وی گفت، «ضربه‌ی جانکاهی به من بود، ولی از آن بدتر برای افسرانم بود که از فرمانده‌شان توقع داشتند در آن روزهای حساس در کنارشان باشد.»

اما قومندان خیرخواه استثناء نبود و بسیاری دیگر نیز در موقعیت‌های مشابهی قرار گرفتند. در این بین، طالبان در صدد شکار نظامیانی چون او و هرکسی برآمدند که یونیفرم به تن داشت. خیرخواه تصمیم گرفت خود ابتکار عمل را به دست بگیرد. سربازان کارآزموده‌ی زادگاهش اندرآب را گرد هم آورد تا به کمک هم استحکامات اولیه و انبار مهمات در سرزمین اجدادی‌شان بسازند. دیگر فرماندهان در پنجشیر و مناطق مجاور نیز دست به اقدامات مشابهی زدند. این مبارزه‌طلبی گروهی در نهایت تحت جبهه‌ی مقاومت به رهبری احمد مسعود درآمد که هم‌اکنون از تاجیکستان مشغول رهبری این جبهه است.

اندک چیزهایی‌ به اندازه‌ی فراموش شدن روحیه‌ی سرباز را تضعیف می‌کند. افغانستان به دست فراموشی سپرده شده است. اما مگر طالبان برای اقوام غیرپشتونِ کشور چاره‌ی دیگری باقی گذاشته‌اند؟ از این روست که احمد مسعود و فرمانده‌هانش به جنگ ادامه می‌دهند- جنگی که حالا نُه ماه از آن می‌گذرد. در حالیکه مقاومت اوکراین خون‌بهای گزافی به شکل نیروهای نظامی و امنیتی و پول از غرب دریافت می‌کند، مردان هندوکش در شرایط سخت و نامساعد ایستاده‌اند تا یک روز دیگر نیز بجنگند.

پیروزی مردانی چون خیرخواه از آن رو دشوار است که ارتش آمریکا مقدار متنابهی سلاح پیشرفته در افغانستان برای طالبان به‌جا گذاشته است؛ زرادخانه ارزش سلاح‌های جا مانده را معادل هفت میلیارد دلار تخمین زده است. وقتی از خیرخواه پرسیدند مردان هندوکش چطور با این مسئله کنار می‌آیند، به افق خیره شد و گفت دو چیز به نفع مقاومت است: دانش و حافظه. طالبان به قلب این کوهستان دسترسی ندارند و با این منطقه آشنا نیستند و مهارت مردانِ ائتلاف شمالی در جنگیدن را در دوران احمد شاه مسعود به یاد دارند.

این گزارش تصویری از زندگی روزمره‌ی رزمندگانِ مقاومت در نوع خود اولین است. پس از هفته‌ها برنامه‌ریزی با نویسنده‌ی مطلب و به واسطه‌ی سال‌ها ارتباط به دلیل فرهنگ و زبان مشترک، ابوالفضل شکیبا، مستندساز و فیلمبردارش، مصطفی سعیدی توانستند چند روزی را در کنار قومندان خیرخواه و افرادش سپری کنند- اولین غیرخودی‌هایی که در پشت جبهه‌ی رزمندگان هندوکش مورد پذیرش قرار گرفتند، آن هم وقتی که با تغییر فصل، «مقاومت دوم» در برابر طالبان آماده می‌شد تا به ورای مرزهای پنجشیر و اندرآب برود.

ولی برخلافِ جنگ در اوکراینی که از خاک اروپاست، این جنگی است دست تنها که بعید است بدون کمک به پیروزی ختم شود و تا این لحظه نیز کمک دور از دسترس‌شان بوده است.


سالارعبدُه برای ژورنال بین المللی گوئرنیکا. عکس ها از ابوالفضل شکیبا و مصطفی سعیدی


ترجمه از فرناز حائری

برای نسخه ی انگلیسی مقاله به این لینک مراجعه کنید

Salar Abdoh

Salar Abdoh's last novel, Out of Mesopotamia, was a New York Times Editors’ Choice and named a Best Book of 2020 by Publishers Weekly. His latest book is A Nearby Country Called Love (Viking Penguin, 2023). He lives and works between Tehran and New York.

Abolfazl Shakiba

Abolfazl Shakiba lives and works in Nishapur, in the Khorasan province of Iran. His short films and documentaries have been shown at festivals in New York, Chicago, and Belgrade, as well as on BBC Persian.

Mostafa Saeidi

Mostafa Saeidi was born in Bojnurd, in the Khorasan province of Iran. A photographer and filmmaker, he has been involved in the making of more than fifty short films and documentaries for Iranian television.

Farnaz Haeri

Farnaz Haeri has translated the books of Yukio Mishima, Haruki Murakami, John Berger, and William Trevor into Persian. Currently she is at work on Max Perkins: Editor of Genius. She lives, paints, and teaches in Tehran.

At Guernica, we’ve spent the last 15 years producing uncompromising journalism.

More than 80% of our finances come from readers like you. And we’re constantly working to produce a magazine that deserves you—a magazine that is a platform for ideas fostering justice, equality, and civic action.

If you value Guernica’s role in this era of obfuscation, please donate.

Help us stay in the fight by giving here.